آیا اتوماسیونها ، شغلهای مارا از بین خواهند برد؟
حقیقتی جالب توجهای وجود دارد، در حالیکه 45 سال از معرفی دستگاههای خودپرداز بانکها میگذرد، تعداد کارمندان بانک شاغل در آمریکا تقریبا دو برابر شده است!
این حقایق توسط اقتصاددانی از دانشگاه بوستون، جیمز بسن، منتشر شد. اما سوال اینجاست: پس این همه کارمند بانک مشغول به انجام چه کاری هستند؟ و چهطور اتوماسیون کار آنان را از بین نبرده است؟ چطور هنوز تعداد زیادی شغل وجود دارد و اتوماسیون مهارتها و نیروی کار انسانی ما را منسوخ نکرده است؟ در واقع دو اصل اساسی اقتصادی مورد سوال هست. یک: هوش و خلاقیت دو: سیری ناپذیری انسان!
به ترتیب این دو اصل را قانون اورینگ O-ring (قطعه پلاستیکی و دایرهای شکل که برای آببندی استفاده میشود و نوع کاری که ما انجام میدهیم را مشخص میکند) و دومی نیز قانون هرگز کافی نیست مینامیم.
اصل اول؛ قانون اورینگ
چرا میگوییم اورینگ؟ در سال 1986، شاتل فضایی چلنجر کمتر از دو دقیقه بعد از پرتاب شدن، منفجر شد و به زمین سقوط کرد. مشخص شد که علت آن حادثه نیز یک اورینگ پلاستیکی گران قیمت در قسمت تقویت کننده موشک بوده است که از شب قبل روی سکوی پرتاب یخ زده بود. در این سرمایه گذاری چند میلیون دلاری، همان اورینگ پلاستیکی ساده، میان موفقیت ماموریت و مرگ تاسف بار هفت فضا نورد تفاوت ایجاد کرد. استعاره هوشمندانه در مورد این حادثه غم انگیز، اساس تولید اورینگ است، که توسط مایکل کرمر، اقتصاددان دانشگاه هاروارد بعد از فاجعه فضاپیمای چلنجر نام گذاری شد. تئوری اورینگ، کار را به صورت مراحل به هم پیوسته در نظر میگیرد؛ مانند حلقههای یک زنجیر.
تمام حلقهها باید به طور صحیح کار کنند تا ماموریت با موفقیت انجام شود. اگر هرکدام از آن حلقهها از کار بیوفتند، ماموریت، محصول و یا کار به طور کلی دچار حادثه میشود. مفهوم مثبت و شگفت آور موجود در این بحث این است که بالا بردن قابلیت اطمینان هر کدام از حلقههای زنجیر، اهمیت بهتر کردن وضعیت هر یک از سایر حلقهها را بیشتر میکند.علت اهمیت اورینگ برای چلنجر آن بود که سایر قسمتها به خوبی کار کرده بودند. ما در کاری که انجام میدهیم مانند اورینگ هستیم.
درست است که دستگاههای خود پرداز توانستند کارهای دریافت و پرداخت پول را سریعتر و بهتر از کارمندها انجام بدهند اما در عین حال اهمیت توانایی کارمندها در حل مشکل، روابط آنها با مشتریها را بیشتر کردند. دستگاههای خودپرداز، 2 اثر عکس بر روی استخدام کارکنان بانک داشتند. آنها همانطور که انتظار میرفت، جایگزین خیلی از کارهای کارمندان شدند. تعداد کارمندان هر شعبه تقریبا به یک سوم کاهش یافت، اما در عین حال بانکها به سرعت متوجه شدند که بازکردن شعبات جدید نیز ارزانتر شده است و تعداد شعبات بانکی 40 درصد افزایش یافت. نتیجه کلی شعبات بیشتر و کارمندان بیشتر بود. اما شرح وظایف کارمندان تغییر کرده بود و حالا کارمندان بانک بیشتر به انجام کار هایی که نیازمند درک و شناخت بود میپرداختند. مانند حل کردن مسائل، ارتباط با مشتریها، معرفی محصولات جدید به آنها ، وامها و سرمایهگذاریها.
درواقع بیشتر کاری که ما انجام میدهیم، به مهارتهای چندگانه، ذکاوت و نیرو، تخصص فنی و تسلط بصری احتیاج دارد. در حالت کلی، اتوماتیک کردن بعضی زیرمجموعههای این کارها، سایر آنها را غیر ضروری نمیکند بلکه در واقع آنها را مهمتر نیز میکند و ارزش اقتصادی آنها را بالاتر میبرد. هرچه ابزارهای ما بیشتر میشوند، تکنولوژی قدرت ما را بیشتر میکند و اهمیت تخصص ما و قضاوت و خلاقیت ما را بیشتر میکند.
اصل دوم؛ هرگز کافی نیست
به این مسئله توجه کنید؛ در سال 1900 ، 40 درصد از کل اشتغال آمریکا در بخش کشاورزی بود. امروزه کمتر از 2 درصد است. چرا تعداد کشاورز ها کمتر شده است اما تامین نیازها هنوز به طور کامل انجام میشود؟ یک قرن رشد بهرهوری در کشاورزی یه این معناست که چندمیلیون کشاورز میتوانند غذای ملتی 320 میلیون نفری را تامین کنند. این پیشرفت متحیرکننده است و در عین حال به این معنا نیز هست که هنوز خیلی از مشاغل اورینگی در بخش کشاورزی وجود دارد. پس به طور آشکار تکنولوژی میتواند بعضی مشاغل را حذف کند!
اما چیزی که در مورد یک محصول، یا شغل و یا صنعت صدق میکند هرگز به عنوان یک کل، در مورد اقتصاد درست نیست. در خیلی از صنایعی که امروزه کار میکنیم سلامت، پزشکی، امور مالی و بیمه، الکترونیک، کامپیوتر و ... ، یک قرن قبل خیلی کوچکتر بودند و حتی به ندرت وجود داشتند. خیلی از محصولاتی که هزینه زیادی برایشان میکنیم مانند دستگاه تهویه، وسایل ورزشی، گوشیهای هوشمند ، کامپیوترها و... یا آنقدر گران بودند که توان خرید نداشتیم و یا هنوز اختراع نشده بودند.
اتوماسیون وقت ما را آزاد میکند و ما فرصت مییابیم تا وسعت چیزهای ممکن را بیشتر کنیم، مانند محصولات جدید، ایدههای نو و خدمات تازه.
حالا اگر همراه با من این دو اصل را پذیرفته باشید، میتوانیم بگوییم که اتوماسیونها ما را بیکار نمیکنند؛ و شغل هنوز هم وجود دارد. اما چالشی که در نتیجه اتوماسیون ایجاد شده است، چیز دیگری است. ایالات متحده از زمان اوج رکود بزرگ اقتصادی تاکنون، 14 میلیون شغل ایجاد کرده است اما مسئله مهم این است که بسیاری از این مشاغل، برای مردم مناسب نیستند، یا شاید باید بگوییم بسیاری از مردم واجد شرایط این مشاغل نیستند. این پدیده چالشی را ایجاد میکند که اقتصاددانان آن را قطبی شدن اشتغال میگویند. اما خبر خوب این است که این چالش هم چندان نگرانکننده نسیت. همانطوری که در گذشته نیز با دگرگونیهای اقتصادی مهمی روبهرو شدهایم و با موفقیت از پس آنها برآمدیم. در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم، زمانی که اتوماسیون در حال حذف کردن شمار زیادی از شغلهای بخش کشاورزی بود، جوانانی که در کشاورزی فعال بودند، برای حضور دربخش صنعت آماده نبودند. با رسیدن به این چالش، قدم اساسی در لزوم ماندن تمام جوانان در مدرسه و ادامه تحصیل تا رسیدن به سن 16 سالگی برداشته شد. این جنبش را جنبش دبیرستان نامیدند. سرمایهگذاری بزرگی بر این جنبش انجام شد و توانست ماهرترین، انعطافپذیرترین، پربارترین نیروی کار در جهان را برای ما فراهم کند.
بحث این مقاله را با یک تناقض شروع کردیم؛ ماشینها، بیشتر کار ها را برای ما انجام میدهند، پس چرا با این موضوع، کارهای مارا غیرضروری نمیکنند؟ چرا مهارتهای مارا منسوخ نمیکنند؟
تاریخ مکررا یک پاسخ را به این تناقض داده است. اول آن که تکنولوژی قدرت ما را افزایش میدهد و اهمیت، ارزشافزوده، تخصص و عقیده ما و خلاقیت ما را بیشتر میکند. این همان اورینگ است . دوم، ابداعات تمام نشدنی ما و خواستههای بیحدوحصر ماست که هیچ وقت تمام شدنی نیست. همیشه کاری جدید برای انجام دادن هست.
این حقیقت وجود دارد که اتوماسیون و پیشرفت تکنولوژی چالش قطبیسازی مشاغل را ایجاد میکند اما خبر امیدوارکننده نیز این است که ما میتوانیم با سرمایهگذاری بر فرزندان و نیروی کار جوان، درست همانطوری که آمریکا صد سال گذشته این کار را انجام داد، جمعیت را با این پیشرفت سازگار کنیم و آنها را برای حضور در بازار کار به روز شده آماده کنیم.